"مادر بودن" سخت ترین کار دنیاست . تنها کار بی جیره و مواجب و بی تعطیلی و بی مرخصی دنیاست که بازنشستگی هم نداره ، بازخریدی هم، استعفا هم.
یکی از جاهای سختش ، سپردن بچه به مهد کودکه . از واکسن زدن سخت تره ، خیلی سخت تر. چون از خودت دورش میکنی . چون تموم اون دقایقی که مشغول بازیه، یه گوشه از ذهنت داره همه ی بلایای طبیعی و غیر طبیعی و خطرات بالقوه و همه ی پله های دنیا، همه ی نرده های دنیا، همه ی کبودی های سر زانو ، همه ی خراشیدگی ها، همه ی بریدگیها رو مرور میکنه . یک گوشه از قلبت تا روزی که زنده ای تیر میکشه.
نشسته م تویه کافه ، قهوه میخورم با بغض......
دوساعت بعد....
جلوی خودم رو دو دستی گرفته م که نرم دیدنش. البته یه بار زنگ زدم و گفتن خوبه، میان وعده ش رو هم کامل خورده ، چند دقیقه ای گریه کرده اون وسطا که بردنش تو حیاط و خوب شده . بمیرم براش....
بمیرم برای همه ی بچه هایی که مادرشون کنارشون نیست ، یا اگه هست زورش به بدیهای دور و برش نمیرسه، زورش به جنگ نمیرسه، زورش به قحطی نمیرسه، زورش به سرما و گرما و بی پولی و.... نمیرسه .
روز جهانی لباسشویی...برچسب : نویسنده : maral-memories بازدید : 116