همه ی کارها نصفه نصفه ن ، حتی پتوی خوشگلی که پارسال برای فرفروک بافتم . یه بخار لازم داره و یه گم و گور کردن نخهای اضافی سرگردون . افتاده م توی روزهایی که دست و دلت برای هیچ - یعنی هیچ ِ هیچ - کاری نمیاد . روزهایی که دوست داشتم به جای اینی که هستم یه گربه ی خونگی حنایی بودم با نگاه تنبلانه که لم داده پشت پنجره زیر آفتاب ولو شده توی اتاق . از سایتهای مزخرف ایرانی رمانهای مهوع تین ایجری میخونم و دلم پر میزنه برای ورق زدن و بوکردن کتاب . آخرین کتاب رو الی با خودش برام آورده بود : یه نیمچه تاریخی به سم زندانی قلعه ی قهقهه و هوای تازه ی جورج اورول . از سایتهای ترکی شوهای تلویزیونی خنده دار میبینم و همونقدر که حیرون میشم از علاقه ی امروز مردم به سریالهای ترکی ، از اپیزودهای طنزشون خنده م میگیره .
همچنان دنبال کار نمیگردم!!! یعنی چند هفته ای به مناسبت حضور در فتوح سرماخوردگی و حساسیت فصلی در مجاری تنفسی، آنتراکت اجباری اعلام کردم ، بعد هم که افتادم تو این سیکل خستگی مفرط . تا کی دوباره به خودم بیام و حالم بهتر بشه خدا میدونه .
به فرفروک میگم به نظرت کدوم یکی از ما برای مراقبت ز اون یکی خلق شده
دلم شدید یه چیزی میخواد که نمیدونم چیه .
روز جهانی لباسشویی...برچسب : نویسنده : maral-memories بازدید : 107