احوالات دنبال خونه گردی - 1

ساخت وبلاگ
شنبه ی بعد وقت گرفتیم برای مذاکره با بانکمون ببینیم چقدر بهمون وام میدن . احتمال خیلی زیاد داره که زودتر از خرداد و تیر وام رو نتونیم بگیریم . البته اون مقداری که میخوایم . ببینیم چی میشه . یه کارایی داریم میکنیم . 

اولش میخواستیم یه خونه ی خیلی بزرگ بخریم که بعد بتونیم یه یونیت کوچیکم تو حیاطش بذاریم و شاید اجاره بدیم . ولی بعد منصرف شدم . اگه یه روزی پولمون زیاد شد یه اپارتمان کوچولو یه طرف میخریم دوست ندارم مجبور شم وام خیلی تپل وردارم . 

جمعه با بابای بچه آشتی کردیم . معتقدن که من و زندگیمونو خیلی دوست دارن ( اینو راست میگه اونقدر راست که حتی اشک در چشماش حلقه زده بود که خیلی بعیده) ، اما من باهاش همکاری نمیکنم . همین حرف باعث شد در اوج جملات رومانتیک آقا خنده م بگیره و فاز بپره . میگم من چه جوری باید برای دوست داشته شدن همکاری کنم آخه !؟؟ 

یکشنبه رفتیم چند تا خونه ببینیم . اولی که خیلی خوشگل بود . خیلی ها ..... اونقدر خوشگل که ما قطعا پولمون نمیرسید . مال یکی از این شرکتهای ساختمون سازی مشهور این منطقه س . داخلشم که طراح داخلی چیده بود و خیلی ملوس بود . فقط رنگای پاستل ، سفید و کرم و آبی و صورتی و لیمویی و ... یعنی از در وارد میشده لبات کش میومدن به لبخند . فرفرک هم که پریده بود تو تخت اتاق بچه و میفرمودن SO NICE......

دو تا خونه ی بعدی هم نوساز بودن یکیش هنوز در حال ساخت . خوب بودا ، ولی زیاد به دلم ننشست . یه دلیلش اینه که با همون مقدار پول میشه یه خونه ی سه چهار سال ساخت خرید خیلی بزرگتر و خیلی خوشگلتر . دلیل دوم اینه حتما حتما حتما باید یه حیاط بزرگ داشته باشه که فرفرک یه طرفش بازی کنه من یه طرفش تاب بذارم عصرا اونجا کتاب بخونم یه طرفش باغچه سبزیجات باشه یه ورش دار و درخت .... و اونا حیاطشون کوجیک بود . 

خونه ی چهارم خیلی خوش ساخت بود . هرچند این یکی مسکونی بود و صاحبش بسیار شلخته . اونقدر که با علم به اینکه اونروز قراره بنگاه مشتری بیاره حتی کمد لباسارو هم مرتب نکرده بودن و من خجالت میکشیدم توی اتاق خوابا رو چک کنم ببینم اصلا چه قدری ان . نشیمنش رویایی نبود مثل بعضی خونه ها ولی یه بالکن داشت محشر... ساخته شده بود برای یه خونواده با بچه ی کوچیک . بالکن لااقل شش متر در شش متر بود پله میخورد به حیاط با نرده های ایمنی خیلی مناسب ، دیواره ی رو  به حیاطش از این شیشه نشکن ها داشت به ارتفاع یه متر که مطمئن شی بچه هیچ راهی برای افتادن تو حیاط ازون ارتفاع نداره ، پنکه سقفی داشت ، جای آنتن تلویزیون داشت و یه منظره ی خیلی باحال به خونه ها و تپه ها و دار و درخت دور و نزدیک . (بابای بچه از سگ میترسه . البته خودش میگه نمیترسم بدم میاد ، مام میگیم بدش میاد- درنتیجه یکی از آپشناش برای خرید خونه اینه که ده تا همسایه اینور و ده تا همسایه اونور سگ نداشته باشن - که اینم بعیده -) حیاط همسایه از تو بالکن دیده میشد با یه سگ هاسکی گردن کلفت . به بابای بچه نشونش دادیم ، اونقدر خونه به دلش نشسته بود که گفت باشه بهتر فرفرک عصرا میره باهاش بازی میکنه . دو سه ساعت بعدش میچرسه تو مطمئنی که سگای بزرگ پارس نمیکنن  . عرض کردیم پارس که میکنن چئن لال نیستن ولی نه به اندازه سگای فسقلی . اینا فقط وقتی یه خطر نزدیکشون باشه سر و صدا راه میندازن . و خیالش راحت شد . 

نمیدونم روزی که من و فرفرک میریم و یه سگ یا گربه میخریم میاریم تو حیاط عکس العملش چی خواهد بود . چون ما قطعا اینکار رو میکنیم ، یه روزی ایشالله .

 

پیوست :

عکس اول و دوم مال اون خونه با بالکن خوشگله . عکس سوم مال اون نوسازه که خوشم نیومد گفتم حیاطش کوچیکه .

 

 

روز جهانی لباسشویی...
ما را در سایت روز جهانی لباسشویی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maral-memories بازدید : 131 تاريخ : شنبه 13 بهمن 1397 ساعت: 10:18