به هیچ حال خوب و بدی هم ربط نداره . از هر موضوع مسخره ای پتانسیل شروع شدن داریم ، بعد سیر نرمالش رو طی میکنه و به موضوعات مسخره ی بیربط دیگه ای ختم میشه . البته این لا لو ها اگه مسئله ی جدیی هم داشته باشیم میچپونیمش لای فایل صورتجلسه و مطرحش میکنیم .
چندماه پیش آقا فرمودن ما چرا اینطوری شدیم؟قبلا صبح که بیدار میشدیم آشتی کرده بودیم ، الان تا ظهر قیافه میگیریم.... علتش بسیار ساده ست : این روزها (طی هیجده ماه گذشته) فرفروک از ساعت دوازده یا یک یا فوقش دوی بعد نصفه شب تشریف میاره تو تخت ما، بعد از چند دور چرخیدن در جهت عقربه های ساعت و بالعکس ، بابای بچه بالشش رو ورمیداره و بسته به سرما و گرمای هوا میره اتاق بغلی ، یا پایین، یا بغل تخت ادامه ی ماجراهاش با دختر پادشاه هفتم رو پی میگیره.
در چنین روزهایی من فقط برای خودم و فرفروک صبحانه حاضر میکنم و معمولا ازنوعی که بابای بچه دوست نداره (جوی دوسر پرک پخته شده باشیر و ذرت و نخودفرنگی+ ساندویچ نون و پنیر و آووکادو یا لبو)، چون هنوز تو قیافه ایم . بابای بچه هم برای اینکه زیر منت ما نباشند ساعت ده یازده شروع میکنن به پختن یک ناهار چرب و چیلی با روغن اضافه بعلاوه ی مقدار متنابهی غرغر.بعد اگه جایی نیاز به وایتکس کاری و تمیزکاری و آب بازی داشته باشه انجام میدن بعلاوه مقدار متنابه دیگری غرغر.
خلاصه این روزهای تعطیل توام با قیافه ، چیز خیلی خوبیست ، مخصوصا که ما برخلاف سالهای اول ازدواج اصلا کل قضیه رو جدی نمیگیریم و با یه لبخند احمقانه از نوع " تو راست میگی" مذاکرات را اداره میکنیم .
روز جهانی لباسشویی...برچسب : نویسنده : maral-memories بازدید : 110