البته هیچ ربطی به روز پدر نداشت ، ولی برای خودم هم دو تا بالش پر قو خریدم بالاخره .... شش سال سعی کردم به بالش بدون پر عادت کنم ، نشد . احساس خوبی دارم با پر . یاد روزهای بچگی که جوجه رنگی میخریدن برامون و جوجه ها میرفتن لای موهای همیشه بلند من که گرم بشن و زیر گوشم با چشای بسته شون جیرجیر میکردن .
دقیقا مثل لحاف پشمی . من تو یه شب برفی برفی تو یه جای سرد - اونم نه سرد الان ها، سرد اون قدیما - دنیا اومده م . روایته بابابزرگم تا یک هفته بذاشته بود بیمارستان مامانم رو ترخیص کنه که بیرون سرده و من از دم در تا تو ماشین ممکنه سرما بخورم ( مزایای نوه اول بودن و با حال بودن بابابزرگ رو توامان داشتم ، خدا بیامرزدشون) . در هر حال لحاف پنبه ای یا پتو هم هیچوفت منو گرم نکرده تا بحال . اولین باری که مامانم اومد اینجا پیشمون یه لحاف پشمی بزرگ برام آورد . اونقدر گرم و سنگینه که اصلا دلت نمیخواد از رو خودت بزنیش کنار .
سه روز بعد هم تولد بابای خونه ست . ازونجاییکه با بالش نو خوابش سنگین شده و هر روز داره دیرتر از دیروز بیدار میشه ، اگه بتونم گیر بیارم برا تولدش باید خروس بخرم که تاثیر بالش رو کم کنه .
روز جهانی لباسشویی...برچسب : مناسب, نویسنده : maral-memories بازدید : 136