نشد که نشد

ساخت وبلاگ
اون کاره که رفتم مصاحبه نشد . با اینکه از روندمصاحبه اونقدر راضی بودن که به جای نیمساعت معمول ،حدود یک و نیم ساعت صحبت کردیم، آخرشم رسیدیم به کی چند تا بچه داره و کجا میشینین و شوهرت چیکاره ست و چند تاخواهر برادرین!!!

 یکی دیگه رو گرفتن که سابقه ی عملی کار تو معدنم داشت . 

در هر حال ما هرچند آقامون داره دلداریمون میده و هی هی انرژی مثبت دَر میکنه ، ولی یه کم کوچولو خورده تو ذوقم! عادت ندارم جایی برم و نتیجه نگیرم . 

در هر حال از امشب ایشالله شروع میکنم به دوباره دنبال کار گشتن ، تا ببینیم چی پیش میاد . 

عوضش کلی کارهای اداری رو ردیف کردیم این یکی دو روزه. پرونده مالیاتی رو فرستادیم برای ارزیابی که جواب اونو بفرستیم اون یکی اداره ، ما به التفاوت کمک هزینه ی فرفروک رو از حلقومشون بکشیم بیرون . بیمه ی بیکاری هم- که اصلا نمیدونستم میتونم بگیرمش!- از فردا برقرار میشه که هیچ ، گفتن تا وقتی سر کار نمیرم مقداری از اجاره خونه رو هم دولت پرداخت خواهد کرد . اینم نمیدونستم!!! علاوه بر همه ی اینها چون سرکار نمیرم هر دوره ای مرتبط با کارم بگذرونم ۹۰٪ ش رو دولت پرداخت میکنه . و من دوروزه دنبال دوره تخصصی میگردم که لازمم نباشه بخاطرش دوساعت برونم تا سیدنی (از رانندگی تو سیدنی متنفرم ، حتی بیشتر از خورش بامیه و فسنجونی که توش شکرریخته باشن

روز جهانی لباسشویی...
ما را در سایت روز جهانی لباسشویی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maral-memories بازدید : 129 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 3:25